ONLY+LOVE=ALONE

ONLY+LOVE=ALONE

خدایا کمکم کن که اگر چیزی شکستم دل نباشه

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 468
تعداد نظرات : 92
تعداد آنلاین : 1



Alternative content



یک فنجان قهوه ی تلخ ...!!!

به اندازه ی نوشیدن یک فنجان قهوه ی تلخ بمان


بمان و تحمل کن


من نگران بعد رفتنت نیستم


من نگران خاطرات شیرین لحظه های با تو بودنم


که همه را با رفتنت تلخ میکنی


پس بمانو با نوشیدن یک فنجان قهوه کام خود را برای مدتی هرچند کوتاه تلخ کن

 

و بدان مدتها کام


که نه زندگی من را تلخ کردی


ومن تلافی جز تارف یک فنجان قهوه ی تلخ به تو نداشتم..............

 

 

javahermarket

نويسنده: mohammad amin تاريخ: شنبه 30 مهر 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

آنجا که ...!!!

آنجا که درخت بید به آب می رسد، یک بچه قورباغه و یک کرم همدیگر را دیدند


آن ها توی چشم های ریز هم نگاه کردند...


 و عاشق هم شدند............ 


کرم، رنگین کمان زیبای بچه قورباغه شد،


و بچه قورباغه، مروارید سیاه و درخشان کرم..


بچه قورباغه گفت: «من عاشق سرتا پای تو هستم............................................

 

برای مشاهده متن به ادامه مطلب بروید

 

 

 

 

 

javahermarket


ادامه مطلب
نويسنده: mohammad amin تاريخ: سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

دختر جوانی ...!!!

دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد.


نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید.


بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند.


مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشم مینالید.


موعد عروسی فرا رسید.


زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود.


مردم میگفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد.


20 سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود.


همه تعجب کردند.

و مرد گفت: "من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم

 


 

javahermarket

نويسنده: mohammad amin تاريخ: سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

خدایا سوالی دارم ؟

گفتم: خدایا سوالی دارم ؟


گفت: بپرس ...


گفتم: چرا هر موقع من شادم ، همه با من میخندن ، ولی وقتی غمگینم کسی با من نمی گرید ؟


گفت: خنده را برای جمع آوری دوست و غم را برای انتخاب بهترین دوست آفریدم ...! 

javahermarket

نويسنده: mohammad amin تاريخ: دو شنبه 25 مهر 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

حال آنکه می دانم ...!!!

چگونه از خود نمیرم حال آنکه می دانم


تو با بغضی در من می نگری


و چشمانت همه استغاثه است


ومن سر به زیر و دست در دامان


دستان کودکی ام را با چشمان بزرگی ام نظاره گرم


چگونه بگویم که من همچنان در تو نفس می زنم


اشک های تو بر گونه من است


خنده تو بر لبانم ، قلب تو در سینه ام و همه ی من از آن توست ...



 

javahermarket

نويسنده: mohammad amin تاريخ: دو شنبه 25 مهر 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

گنجشک‌ کوچکی‌ را ...!!!

پسرک‌ بی ‌آن‌ که‌ بداند چرا، سنگ‌ در تیرکمان‌ کوچکش‌ گذاشت‌ و بی‌آن‌ که‌ بداند چرا، گنجشک‌ کوچکی‌ را نشانه‌ رفت.

پرنده‌ افتاد، بال‌هایش‌ شکست‌ و تنش‌ خونی‌ شد. پرنده‌ می‌دانست‌ که‌ خواهد مرد اما...

اما پیش‌ از مردنش‌ مروت‌ کرد و رازی‌ را به‌ پسرک‌ گفت تا دیگر هرگز هیچ‌ چیزی‌ را نیازارد.

پسرک‌ پرنده‌ را در دست‌هایش‌ گرفته‌ بود تا شکار تازه‌ خود را تماشا کند. اما پرنده‌ شکار نبود. پرنده‌ پیام‌ بود. پس‌ چشم‌

در چشم‌ پسرک‌ دوخت‌ و گفت: کاش‌ می‌دانستی‌ که‌ زنجیر بلندی‌ است‌ زندگی، که‌ یک‌ حلقه‌اش‌ درخت‌ است‌ و یک‌

حلقه‌اش‌ پرنده. یک‌ حلقه‌اش‌ انسان‌ و یک‌ حلقه‌ سنگ‌ریزه. حلقه‌ای‌ ماه‌ و حلقه‌ای‌ خورشید.

و هر حلقه‌ در دل‌ حلقه‌ای‌ دیگر است. و هر حلقه‌ پاره‌ای‌ از زنجیر؛ و کیست‌ که‌ در این‌ حلقه‌ نباشد و چیست‌ که‌ در این‌

زنجیر نگنجد؟!

و وای‌ اگر شاخه‌ای‌ را بشکنی، خورشید خواهد گریست. وای‌ اگر سنگ‌ریزه‌ای‌ را ندیده‌ بگیری، ماه‌ تب‌ خواهد کرد. وای‌

اگر پرنده‌ای‌ را بیازاری، انسانی‌ خواهد مرد.

زیرا هر حلقه‌ را که‌ بشکنی، زنجیر را گسسته‌ای. و تو امروز زنجیر خداوند را پاره‌ کردی.


پرنده‌ این‌ را گفت‌ و جان‌ داد.

و پسرک‌ آن‌قدر گریست‌ تا عارف‌ شد ....................

javahermarket

نويسنده: mohammad amin تاريخ: دو شنبه 25 مهر 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

تنهایی من ...!!!

قانون تو تنهایی من است و تنهایی من قانون عشق


عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست.


چه قانون عجیبی! چه ارمغان نجیبی و چه سرنوشت تلخ و غریبی!


که هر بار ستاره های زندگیت را با دستهای خود راهی آسمان پر ستاره کنی


و خود در تنهایی و سکوت با چشمهای خیس از غرور پیوند ستاره ها را به نظاره نشینی


و خاموش و بی صدا به شادی ستاره های از تو گشته جدا دل خوش کنی


و باز هم تو بمانی و تنهایی و دوری… 

javahermarket

نويسنده: mohammad amin تاريخ: دو شنبه 25 مهر 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

کاش هرگز نمی آمدی ...!!!

کاش هرگز نمی آمدی**آرام بودم . ساکت بودم . شاد بودم . تنها بودم تو آمدی . شاد بودی . شلوغ بودی .وسوسه

بودی . تنها بودی کنارم ماندی . جذاب شدی . غمگین شدی . مرا خواندی . عاشق شدی مهربان شدی . دلسوز و

پر هیجان و آرام در دلم جا گرفتی غمگین شدم . حساس و مهربان . جرقه شدم . عاشق شدم سنگدل شدی . بی

احساس و بی تفاوت .................. تو رفتی تنها شدم . غمگین و افسرده. بهت زده و گیج و با تمام وجود فریادت

کردم اما باز تو رفتی محزون شدم ،دلگیر. افسرده و عصبی . تو را خواندم اما تو رفته بودی فریادت کردم .نبودی . گریه

کردم .....هیچ ..... متنفر شدم از تو و از تمام احساسی که تو را میخواند منزجر . و تو همچنان نبودی افسرده شدم .

تنها شدم . غایب شدی . انتقام شدم .............. از ذهنم رفتی . آزاد شدم . از دلم رفتی . فریاد شدم . اما فریادی

غمگین شکست خوردی . پشیمان شدی . برگشتی . مرا خواندی تنها بودم غمگین بودم افسرده بودم اما نخواندمت

برگشتی . گیج شدم . گیج گیج. میخواستم بروم . تو نخواستی میخواستم بروم قلبم نخواست . میخواستم بروم

فکرم نخواست اما عقلم گفت برو داشتم میرفتم که تو گفتی نرو

javahermarket

نويسنده: mohammad amin تاريخ: پنج شنبه 21 مهر 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

من تنها نیستم ...!!!

من تنها نیستم, اشکهایم را دارم, اشکهایی که از غم تو بر گونه هایم جاری ست. من تنها نیستم, لحظه ها را دارم,

لحظه هایی که یکی پس از دیگری عاشقانه می میرند تا حجم فاصله را کمرنگ تر کنند. من تنها نیستم چرا که

خیالت حتی یک نفس از من غافل نمی شود. چقدر دوست دارم لحظه هایی را که دلتنگ می شوم . دوریت برایم

یک دنیا دلتنگی ست و چقدر صبور است دل من, چرا که به اندازه ی تمام لحظه های عاشق بودنم از تو دور هستم .

ولی من باز چشم براهم... چشم به راهم تا آرامش را به قلب من هدیه کنی . چقدر صبور است دل من که هنوز در

آرزوی دیدارت هستم

javahermarket

نويسنده: mohammad amin تاريخ: پنج شنبه 21 مهر 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

تله موش ...!!!!

موش از شکاف دیوار سرک کشید تا ببیند این همه سروصدا برای چیست!؟

مرد مزرعه دار تازه از شهر رسیده بود و

بسته ای با خود آورده بود و زنش با خوشحالی مشغول باز کردن بسته بود.

موش لبهایش را لیسید و گفت: کاش یه

غذای حسابی باشه. اما همین که بسته را باز کردند،

از ترس تمام بدنش به لرزه افتاد. چون صاحب مزرعه یک تله موش .................؟؟؟؟؟

 

برای مشاهده متن به ادامه مطلب بروید

 


 

javahermarket


ادامه مطلب
نويسنده: mohammad amin تاريخ: سه شنبه 19 مهر 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

داشتم می رفتم که ...!!!

داشتم می رفتم که با همه چیز خدا حافظی کنم.داشتم میرفتم تا از این دنیا، با تمام این نیرنگ ها، بدی ها و پستی

هایش فرار کنم.گمان نمی کردم چشمی در جستجوی من باشد.در راهی بودم که از انتهایش خبر نداشتم و هرچه

بیشتر پیش می رفتم، بیشتر رنج می بردم. از همه چیز دل بریده بودم.در انتظار مردن لحظه ها را سپری می کردم. دیگر

حتی افتادن برگ درختان هم مرا ناراحت نمی کرد. دلم از سنگ شده بود، وجودم سرد سرد. تنها برای خاک زنده بودم.

من در نظر درختان، گلها و زلالی چشمه ها مرده بودم. من با زندگی لج کرده بودم و زندگی هم به عکس العملهای من

می خندید. حاضر نبودم که ببینم در زندگی شکست خورده ام. تمام حرف ها و اشک هایم را پشت غرورم پنهان کرده

بودم. نمی خواستم کسی برایم گریه کند.من تصور میکردم راهی برای بازگشت وجود ندارد.از سراسر وجودم غرور می

جوشید ، که از بازگشتنم خودداری می کرد. تا اینکه سحر، بوی گلهای کنار جاده نظرم را جلب کرد. از زمانی که پا در

این راه گذاشته ام این اولین چیزی بود که نظرم را جلب می کرد. باد، موسیقی زندگی را می نواخت و من با گلها می

رقصیدم. دیگر واژه ی زنگی برایم زیبا بود.زنده بودم تا زندگی کنم. افسوس که یک برگ پاییزی همه چیز را دوباره از من

گرفت و باز در این دنیا تنهای تنها شدم. دلم می خواست فریاد بکشم و انتقام بگیرم. اما بر لبهای من ترانه ی سکوت

جاری بود. از پشت پرچین سکوت به زندگی نگاه می کردم. دلم میخواست برگردم، ولی داغ گلهای کنار جاده در دلم تازه

می شد. مجبور شدم در این راه بی پایان جلوتر روم...

 

javahermarket

نويسنده: mohammad amin تاريخ: سه شنبه 19 مهر 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

خدایا این گره را ...!!!

یک روز یک فقیری نالان و غمگین از خرابه ای رد می شد و کیسه ای که

کمی گندم در آن بود بر دوش خود می کشید تا به کودکانش برساند و نانی

از آن درست کنند شب را سیر بخوابند .

در راه با خود زمزمه کنان می گفت : ” خدایا این گره را از زندگی من بازکن ”

همچنان که این دعا را زیر لب می گذارند ناگهان گره کیسه اش باز شد و

تمام گندم هایش بر روی زمین و درون سنگ و سوخال های خرابه ریخت.

عصبانی شد و به

خدا

گفت :

” خدایا من گفتم گره ام زندگی را باز کن نه گره کیسه ام را ”

و با عصبانیت تمام مشغول به جمع کردن گندم از لای سنگ ها شد که

ناگهان چشمش به کیسه ای پر از طلا افتاد. همانجا بر زمین افتاد و به درگاه

خدا سجده کرد و از خدا به خاطر قضاوت عجولانه اش معذرت خواست.



 

javahermarket

نويسنده: mohammad amin تاريخ: سه شنبه 19 مهر 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

تسليت مي گويم ...!!!

مي نويسم : عاشقم
مي نويسي : عشق کجاست


مي نويسم : تنهايم
مي نويسي : تنهايي که درد نيست



مي نويسم : فردا مي آيد
مي نويسي : امروز را خوش است



مي نويسم : سحرگاهان صداي بلبلان را مي شنوي
مي نويسي : خواب صبحگاهان شيرين تر است

مي نويسم : صداي اه و درد فقيران و يتيمان را مي شنوي
مي نويسي : صدايي خوش تر از شادي نمي شنوم

مي نويسم : همت
مي نويسي : قيمت

مي نويسم : برگرد
مي نويسي : پاگرد

مي نويسم : حقيقت
مي نويسي : حقيقت دروغي بيش نيست

مي نويسم : اعتماد
مي نويسي : خيانت


مي نويسم : دروغ چشمانت مرا مي آزارد
مي نويسي : چشمانت را عادت بده

مي نويسم : سخن ميگويند از بي رفتاري هاي تو
مي نويسي : رسم زمانه اين است

مي نويسم : به تو اينک مرگ احساس و عاطفه ات را تسليت مي گويم

 

javahermarket

نويسنده: mohammad amin تاريخ: سه شنبه 19 مهر 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

زير لب گفت:

مرد در امتداد جاده راه مي رفت و هر از گاهي كه صداي ماشيني مي شنيد به پشت سر خود نگاه مي كرد اما تا مي

خواست چيزي بگويد ماشين با سرعت از كنارش مي گذشت.چند ساعت گذشت و مرد ديگر قدرت رفتن نداشت اما مي

دانست كه تا مقصد هم راهي نمانده با خود مي گفت خدا هيچ وقت فكر من نبوده وگر نه تا حالا حتما كسي مرا پيدا

كرده بود.داشت زمين و زمان را نفرين مي كرد كه در آن موقع تاريكي پايش به سنگي گير كرد ومرد به زمين افتاد داشت

خاك لباسهايش را مي تكاند كه ياد پاهاي خسته اش افتاد لحظه اي به تنها وسيله ي سفرش فكر كرد نگاهي به

آسمان پر ستاره كرد و زير لب گفت:الهي شكر 

javahermarket

نويسنده: mohammad amin تاريخ: دو شنبه 18 مهر 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

من یاد گرفتم وقتی ...!!!

من یاد گرفتم وقتی دلتنگم خودمو با رویاهام سرگرم کنم


من یاد گرفتم وقتی اشکام داره میاد پایین خودم با دستام پاکش کنم


من یاد گرفتم چجوری مهرسکوت به دلم بزنم وقتی توی دلم دنیای حرفه


من یاد گرفتم وقتی دلم از هر وقتی بیشتر میگیره فقط به تو فکر کنم


و من یاد گرفتم وقتی که تو نیستی چطوری خودمو با یادت آروم کنم


ولی .....


یاد نگرفتم چجوری فراموشت کنم !









 

javahermarket

نويسنده: mohammad amin تاريخ: دو شنبه 18 مهر 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

چند سال داری؟

گفت :چند سال داری؟


گفتم :روزهای تکراری زندگیم را خط بزنی


کودکی چند ساله ام ............؟؟؟ 

javahermarket

نويسنده: mohammad amin تاريخ: یک شنبه 17 مهر 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

خدا جون ...!!!

خدا جون میشه تو امشب منو تو بغل بگیری؟

بگی آروم توگوشم دیگه وقتشه بمیری

خداجون میگن تو خوبی مثل مادرا میمونی

اگه راست میگن ببینم عشق من کجاست میدونی؟

خدا جون میشه یه کاری بکنی به خاطر من؟

من میخوام زود بمیرم آخه سخته زنده موندن

من که تقصیری نداشتم پس چرا گذاشته رفته؟

خدا جون تو تنها هستی میدونی تنهایی سخته

زنده بودن یا مردن من واسه اون فرقی نداره

اون میخواد که من نباشم باشه اشکالی نداره

خدا جون میخوام بمیرم تا بشم همیشه راحت

ولی عمر اون زیاد شه حتی واسه یه ساعت

 

javahermarket

نويسنده: mohammad amin تاريخ: جمعه 15 مهر 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

آنگاه که ...!!!

آنگاه که غرور کسی را له می کنی، 



آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،



آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،



آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،



آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،



آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ، می خواهم بدانم، دستانت



رابسوی کدام آسمان دراز می کنی تابرای خوشبختی خودت دعا کنی ......؟

 

 

javahermarket

نويسنده: mohammad amin تاريخ: جمعه 15 مهر 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

پسرك رفته بود براي هميشه ...!!!

دخترك هميشه ميگفت : من براي نجابت , وفا و زيباييت عاشق تو شدم,


پسرك روز تولدش سه حيوان به او هديه داد...


 اسب , سگ و يك پرنده ي زيبا


 تا دخترك خواست دليل اين كار را بپرسد


 پسرك رفته بود براي هميشه. . .

javahermarket

نويسنده: mohammad amin تاريخ: پنج شنبه 14 مهر 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

خیلی بدبختم خدایا خیلی ...!!!

سلام خدا جون


من اومدم ولی با چشم گریون داره چی میشه خداجون



چرا همه چی بهم ریخت چرا یه خوشی به من نیومده



ازت گله دارم خدا جون خیلی گله دارم تو بیشتر از همه از دلم خبر داری

 

پس چرا کمکم نمیکنی ای کاش از این دنیا راحت میشدم به کی شکایت کنم آره بگو دیگه



به کی شکایت کنم که حرفمو بفهمه دلم خیلی گرفته از بغض دارم خفه میشم

 

از نامردیهای همه از این که هر چی خواستم بهم ندادی


خیلی بدبختم خدایا خیلی ...................



 

javahermarket

نويسنده: mohammad amin تاريخ: پنج شنبه 14 مهر 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

خدایا من همان هستم که ...!!!

خدایا من همان هستم که وقت و بی وقت مزاحمت میشم  همونی که وقتی دلش میگیره  و  بغضش میترکه  میاد

سراغت  من همونی هستم که همیشه دعاهای عجیب و غریب میکنه  و چشماشو و میبنده و میگه : من این حرفا

سرم نمیشه باید دعاهامو مستجاب کنی  همونی که بعضی وقتا لج میکنه و گاهی خوودشو برات لوس میکنه 

همونی که گاهی وقتا پشت سر مردم حرف میزنه  گاهی بدجنس میشه و البته  گاهی هم خودخواه  گاهی هم

دروغگو ...... یادت میاد من کی هستم  یادت اومد خدایا؟ فقط تویی که میتونی بگیری دستمو ...

راستشو بخوای ناراحت شدم که غرورمو شکستم بازم

من منتظرم خدا دستامو بگیره و ولم نکنه

javahermarket

نويسنده: mohammad amin تاريخ: پنج شنبه 14 مهر 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

" صدقه عمر را زیاد می کند .....!!!!! "

کارگر خسته ای سکه ای از جلیقهء کهنه اش درآورد ،

تا به صندوق صدقات بیاندازد .....

ناگهان جمله ای روی صندوق دید .....

تردید تمام وجودش را در بر گرفت ، همهء عمرش به

سختی و در به دری طی شده بود .....

در یک لحظه تمام زندگی اش مانند پردهء سینما

جلوی چشمانش قرار گرفت و به نمایش درآمد .....

دستانش را عقب کشید و منصرف شد .....

روی صندوق نوشته بود :

" صدقه عمر را زیاد می کند .....!!!!! "

javahermarket

نويسنده: mohammad amin تاريخ: پنج شنبه 14 مهر 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

کسی که ...!!!

کسی که مامور دفن من هستی به حرف من گوش کن...!!؟

دستم را از تابوت بیرون کن تا همه بفهمند آرزو داشتم و به آن نرسیدم...

چشم هایم را باز بگذار تا همه بفهمند که چشم به راه بودم و به آن نرسیدم...

قالب یخی به شکل صلیب بر مزارم بگذارید تا با اولین طلوع آب شود و به جای

عزیزی که دوستش داشتم و دوستش دارم بر مزارم گریه کند

 

javahermarket

نويسنده: mohammad amin تاريخ: پنج شنبه 14 مهر 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

ای دریا ...!!!

 ای دریا


 قلبم را با تمام تنهایی


 به تو خواهم بخشید


 قلب معصومم را


 که به تنهایی یک گنجشک است


 قلبم را


 به دریا خواهم داد و به دریا خواهم گفت


 که با من مهربان باش


 به دریا خواهم گفت


 من دلم غمگین است


 و به اندازه یک دنیا خستگی را می شناسم


 قلب معصومم را


 به دریا خواهم بخشید


 تا به همراهی ماهیها به تنهایی خود فکر کنم


 ای دریا قلبم را به تو می بخشم


 تا بیندیشم به صداقت ماهیها ......................!!!!؟؟؟

javahermarket

نويسنده: mohammad amin تاريخ: پنج شنبه 14 مهر 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

كاش میدانستم ...!!!


كاش میدانستم بعد مرگم اولین اشك،

 
از چشمان چه كسی جاری میشود..


و آخرین سیاه پوشی كه،


مرا به سیاهی میسپارد،


چه كسی خواهد


بود..؟


تا قبل از مرگم


جانم را


فدایش كنم



 

javahermarket

نويسنده: mohammad amin تاريخ: پنج شنبه 14 مهر 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

سلام.من محمد امین 16 سالمه و این وبلاگو برای دلتنگی هام ساختم. اینجا چند تا قانون داره که باید رعایت شه: 1:کپی برداری ممنوع 2:نوشتن نظرات خصوصی ممنوع چون عمومی میشه 3:هرکی بیاد توی وب باید نظر بده 4:تبادل لینک هم میکنم 5:برای باقی موندن این وبلاگ تونستید عضو شوید دوستون دارم بوس بای بای boy.loving2012@yahoo.com setaiesh.amini@yahoo.com

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to setaiesh.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com