ONLY+LOVE=ALONE

ONLY+LOVE=ALONE

خدایا کمکم کن که اگر چیزی شکستم دل نباشه

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 14
بازدید ماه : 833
بازدید کل : 19487
تعداد مطالب : 468
تعداد نظرات : 92
تعداد آنلاین : 1




زیر باران ...!!!

در زیر باران نشسته بودم، چشمم را به آسمان دوخته بودم،

چشمم را به ابرهای سرگردان دوخته بودم،انتظار می کشیدم،انتظار قطره ای


عاشق از باران که از آسمان بیاید و بر چشمانم بنشیند، تا شاید چشمانم عاشق آن قطره شود،


باران می بارید آسمان می نالید، ابرها بی قرار بودند،صدای رعد ابرها سکوت آسمان را در هم شکسته بود، خیس

خیس شده بودم ، مثل پرنده ای در زیر باران،!

دوست داشتم پرواز کنم در اوج آسمانها تا شاید خودم قطره عاشق را میان این همه قطره پیدا کنم، می دانستم

قطره هایی که از آسمان می ریزد اشکهای آسمان است،اشکهایی که هر قطره از آن خاطره ای بیش نبود،

در رویاهایم پروازکردم ، در اوج آسمانها، در میان ابرها، در میان قطره ها! چطور می شود از میان این همه قطره باران

، قطره عاشق را پیدا کرد؟! قطره هایی که هر وقت به زمین میریخت یا به دریا می رفت!، یا به رودخانه! ، یا به صحرا

می رفت و به زمین فرو می رفت و یا بر روی گل می نشست!، من به دنبال قطره ای بودم که بر روی چشمانم

بنشیند،


نه قطره ای که عاشق دریا یا گل شود،و یا اینکه ناپدید شود!، من قطره عاشق را


می خواستم که یک رنگ باشد!، همان رنگ باران عشق من،!

نگاهم به باران بود ، در دلم چه غوغایی بود!، انتظار به سر رسید ، قطره عاشق به چشمانم نرسید!،


باران کم کم داشت رد خود را گم می کرد،و آسمان داشت آرام میگرفت! دلم نمی خواست آسمان آرام بگیرد اما،!

من نا امید نشدم و باز هم منتظر ماندم، آنقدر انتظار کشیدم تا،قطره آخرباران را از آن بالاها می دیدم، قطره ای که

آرزو داشتم به


چشمانم بنشیند، آرزو داشتم بیاید و با چشمانم دوست شود، قطره باران داشت به سوی چشمانم می آمد، نگاهم

همچنان به آن قطره بود،طوفان سعی داشت


قطره را از چشمانم جدا کند و نگذارد به چشمانم بنشیند،

اما آن قطره عشق با طوفان جنگید ، از طوفان گذشت و به چشمانم نشست،چه لحظه قشنگی،در همان لحظه که

قطره باران عشقم داشت به زمین می ریخت چشمان من هم شروع به اشک ریختن کرد،اشکهایم با آن قطره یکی

شده بود،احساس کردم قطره عاشق در قلبم نشسته،به قطره وابسته شدم، آن قطره پاک پاک بود چون از آسمان

آمده بود،همان قطره ای که باران عشقم به من هدیه داد

 

 

 

 


javahermarket

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

نويسنده: mohammad amin تاريخ: چهار شنبه 22 شهريور 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

سلام.من محمد امین 16 سالمه و این وبلاگو برای دلتنگی هام ساختم. اینجا چند تا قانون داره که باید رعایت شه: 1:کپی برداری ممنوع 2:نوشتن نظرات خصوصی ممنوع چون عمومی میشه 3:هرکی بیاد توی وب باید نظر بده 4:تبادل لینک هم میکنم 5:برای باقی موندن این وبلاگ تونستید عضو شوید دوستون دارم بوس بای بای boy.loving2012@yahoo.com setaiesh.amini@yahoo.com

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to setaiesh.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com